جواب یک نظر

دریا جان سلام

شما برای من پیام گذاشتی و درخواست ارتباط کردی اما هیچ راه ارتباطی برای من نذاشتی!

من، پدر، کتاب

بابای من تو کار کتابن، بعد من هر کتابی می خواستم بهشون می گفتم ب ام می خریدن. تازگیا یه سری از کتابام رو خودم می خرم. بابام فهمیدن، گفتن: دیگه به من نمی گی، خودت می خری؟ بنده هم گفتم: پدر جان به فکر شما بودم، دیدم این جوری ضرر مالیتون خیلی زیاد میشه! والا!!

سخت ترین کار دنیا خوندن کتاب های امانتی آقای پدره، بس که حساسن رو کتاباشون. اگه چیزی ضخیم تر از یه ورق لای کتاب میذاشتیم، دعوامون می کردن!

حالا فکر کنید چند وقت پیش آقای همسر اومده انار رو آبلمبو کنه، پریده به کتابای آقای پدر. هیچی دیگه، من کتاب رو برعکس کردم به این امید که به این زودیا سراغش نرن! دعا کنید برام!!

زنگ زدم به آقای پدر یه لغت نامه میخوام برای شاهزاده که معنی کلمه ها رو داشته باشه. میگن: چند تا دارم. بعد شروع می کنن به اسم ب دن بیش از ۱۰-۱۵ عنوان کتاب. گفتم: پدر جان مطمئنید ۳-۴ تا بود؟ میگن: نه زیاده. یه روز بدون بچه ها بیا دفتر ببین انتخاب کن.

...

برام عجیبه ولی از تغییر کردن خسته شدم. دلم میخواد بگم بابا من همینم با همه کم و زیادم. منو همین جور که‌ هستم بپذیر.

دعا لطفا

یکی از دوستانم بیمارستان بستری شده، با سطح هوشیاری پایین. میشه لطفا براش دعا کنید؟

تفاهم

یه جمله ای هست که آقای همسر از همون اوایل ازدواج می گفت و به نظرم خیلی کاربردی و مفیده. می گفت و می گه که: "تفاهم یعنی تو بشینی شیرموزتو بخوری، من آب طالبیم رو. نه من ناراحت باشم چرا تو آب طالبی نمی خوری، نه تو ناراحت باشی که چرا من شیرموز نمی خورم."

شاید بهتر باشه به تفاوت هامون از این دیدگاه نگاه کنیم!

مرور دوباره

احساس کردم نیاز دارم دوباره کتاب "به بچه ها گفتن، از بچه ها شنیدن" رو بخونم. 

دفعه قبل حدود 6 ماهی طول کشید خوندنش و شدیدا برام فایده داشت خوندنش. امیدوارم این بار خوندنش بیش از 2 ماه طول نکشه ولی اثرش چندین برابر باشه.

مادر بودن یعنی تلاش مداوم برای اصلاح خود!!

سبوس

سبوس برنج و گندم بگیرید و توی خورشت ها و کوکوهاتون و حتی ماستتون مقداری بریزید. اصلا طعمش حس نمیشه ولی مطمئنا کمبود بدنمان را جبران خواهد کرد.

پدری مظلوم تر از عالم

برای اهل بیت^{علیهم السلام} قدم برداریم. این خاندانی که قدم برنداشته، دست آدم رو می گیرن؛ اگه براشون قدم برداریم چه می کنن.

هوای امام زمانمون رو داشته باشیم. حضرت غریبن، مظلومن، وحیدن، طریدن. حضرت همین الانم نیاز به یاری دارن. هوای حضرت و شیعیان و محبینش رو داشته باشیم. 

بیایم از بعضی دلخوری هامون فقط و فقط به خاطر وجود نازنین ایشون بگذریم. دیدید مادر پدرایی که بین بچه هاشون شکرآبه چقدر عذاب می کشن؟! ایشونم پدر مان، یکم بیشتر هوای پدرمونو داشته باشیم.

بیایم بچه هامونو با محبت حضرت بزرگ کنیم. بهشون بگیم که اماممون مثل جد بزرگوارشون رحمه للعالمینن، بهشون بگیم از پدر دلسوزترن، از مادر مهربون ترن، بهشون بگیم تو این دنیای بی سر و سامون تنها پناهگاه امن آغوش امن ایشونه.

بیایم خودمون بیشتر به یادشون باشیم. بیشتر باهاشون حرف بزنیم. بیشتر سمتشون بریم. 

بیایم کمتر دلشونو آزار بدیم. کمتر دستمونو از دستشون بکشیم. کمتر بهشون پشت کنیم.

آقامون مظلومن، غریبن، منتظرن، بیشتر هواشونو داشته باشیم

صبر

این روزها خیلی بیشتر از قبل ایمان آورده ام که با صبر، صبر و باز هم صبر، امور رو به بهبود خواهد رفت.

کاااااااش در مدتی که باید صبر کرد، جزع و فزع و گلایه را کنار بگذارم.

کدبانوطورانه

یه عالمه پیاز داشتیم. این بار که به آقای همسر گفتم سیب زمینی بخره، دوباره یه عالمه پیاز خریده. فکر کنم بساط پیازداغ درست کردن اجباری مهیا شده!

دلم ترشی درست کردن می خواد اما این هفته اصلا وقت ندارم. امیدوارم بعد ماه صفر برسم. دلم ترشی لیته میخواد این بار. ترشی لبو هم چون حسابی مورد استقبال قرار گرفت امسال می خوام بیشتر درست کنم ان شاء الله.

رشد

بر شما باد به گوش دادن صوت های رشد آقای چیت چیان.

تمام صوت های ایشون رو می تونید تو کانال زیر پیدا کنید:

https://t.me/Ghatrei_az_daryaye_Quran

نکات طلایی

کانالی زدیم از نکات کتاب هایی که می خوانیم و سخنرانی هایی که میشنویم. دوست داشتید همراهیمان کنید.

https://t.me/noktehaietalaaii

چندکاره طبیعی

یه آب پاش (از اونایی که آرایشگرا دارن) بگیرین. توش به اندازه مساوی آب و سرکه بریزید. برای برق انداختن سینک، بردن لکه های چربی گاز، تمیز کردن شیشه و آینه ازش استفاده کنید. راحت و طبیعی.

گزارشگر

ما تقریبا روزی چند بار گزارش فوتبال می شنویم، به گزارشگری شاهزاده!

قبلا اسم فوتبالیستای واقعی رو می گفت، چند روزه اسم خودش، پسرعمش و دوستای مدرسش رو میگه.

خنثی کردن بمب اتمی

تقریبا بیش از دو ساله دارم روی کنترل خشمم کار می کنم. راه های زیادی رفتم: دعا و ذکر، طب سنتی، گوش دادن به سخنرانی، مطالعه، مراقبه، ... .

همه این روش ها کمک کرد اما از اون جایی که بیشترین عامل خشم من بچه ها هستند، یه راهی که خیلی کمکم می کنه زدن به در شوخیه. وقتی تو اوج عصبانیت، حتی وسط داد و بیداد یادم می افته که "ای واااااااااااای، قرار بود عصبانی نشم، داد نزن."، می زنم به در شوخی: یه کلمه من دراری بامزه، یا جمله ای خنده دار باعث میشه اون بمب متحرک خنثی بشه. 

ممنون میشم اگه شما هم راهی می شناسید بهم بگید!

لنگه به لنگه

شازده پسر خودش لباساشو انتخاب میکنه. علاقه وافری هم به لباسای بیرونیش داره، در حدی که لباس خونگیاش نو مونده و بیرونیا به فنا رفته!

چند روزه به لنگه به لنگه پوشیدن جوراباش علاقه پیدا کرده. حالا نمیدونم ملت چه فکری در مورد من میکنن؟!! بنده خداها نمیدونن که قضیه از چه قراره، لابد میگن چه مادر شلخته ای، جوراب بچشو لنگه به لنگه پوشونده

شاهزاده

این روزها بیشتر و بیشتر حس میکنم شاهزاده چقدر زود بزرگ شده

مدرسه کارآزموده

امروز مدرسه شاهزاده جلسه پدران بود و آقای همسر گریزان از رفتن. بعد از جلسه وقتی احساس رضایت را از صدایش خواندم به کارآزموده بودن مدرسه ایمان آوردم. مدرسه ای که توانسته باشد رضایت آقای همسر را در همان جلسه اول به دست بیاورد، حتما باید تجربه بسیار داشته باشد. و البته حدس عامل رضایتش برای من کامل مشخص بود: حرف از اطاعت زن از مرد و ولی بودن مرد! 

خونه تکونی

فکر کنم برای فرار از این دوره خمودگی باید به یک خونه تکونی فشرده رو بیارم!

آغازی بر یک شروع

فردا شاهزادمان رسما اولین روز مدرسه اش (شما بخوانید پیش دبستانی) را شروع می کند.

تا قبل از این صبح ها برای رفتن آقای همسر با شازده پسر مسئله داشتیم، مانده ام از فردا وقتی پدر و همسر همزمان خانه را ترک می کنند، با این پسر چه کنم؟!!