اگه خیلیییی وقته با خودتون قرار گذاشتید کتاب بخونید ولی هی عقب میفته، از روزی یک صفحه شروع کنید. با خودتون قرار بذارید روزانه حداقل یک صفحه کتاب بخونید. یک صفحه انقدر کمه که هیییییییچ عذر و بهانه ای برای نخوندنش وجود نداره. از همین امروز شروع کنید.
اگه خیلیییی وقته با خودتون قرار گذاشتید کتاب بخونید ولی هی عقب میفته، از روزی یک صفحه شروع کنید. با خودتون قرار بذارید روزانه حداقل یک صفحه کتاب بخونید. یک صفحه انقدر کمه که هیییییییچ عذر و بهانه ای برای نخوندنش وجود نداره. از همین امروز شروع کنید.
آقای پادشاه قبل از ازدواج یه دو سالی بوشهر کار می کرده، بعد به خاطر مریضی پدرش برگشته. حالا هر چند وقت یه بار می گه اگه تو راضی بودی یه دو سالی می رفتم بوشهر بارمونو می بستیم. می دونه طاقت دوریشو ندارم اینو میگه. آخر بهش گفتم: ببین من که میدونم نمی تونی مامانت اینا رو با این حالشون تنها بذاری پس الکی به اسم من نکن!
وقتی هر لحظه امکان داشته باشه زنگ خونتونو برای بازدید بزنن، کم کم یاد می گیره خونت همیشه آماده مهمون سرزده باشه، البته با توجه به این که دو تا گل پسر تو خونت داری.
زمان کمتر، خانه تمیزتر رو به همه خانما توصیه می کنم.
این 7-8 سال زندگی مشترک بهم یاد داده تا چیزی به معنای واقعی 100% نشده بهش دل نبندم.
فردا اولین قرار با دوستای مجازیمه.
یه سری دوست تلگرامی.
امیدوارم حسابی خاطره انگیز بشه
برای سرخ کردنی روغن ارده کنجد گرفتیم، بوش واقعا اذیت می کنه. بوی ارده کنجد میده
آقای پادشاهمان وعده ماه رمضان را داده بود و من در هراسم تابستان هم تمام شود و همچون سال گذشته در حسرت صحن و سرایت بمانم.
چه شود بطلبمیان تا کمی بوی آرامش به وجودمان تزریق کنی؟
کابووووس کلاسای ما! خودش یه ترم بود برای خودش. بعد فکر کنید من این درسو با کلی درس اختصاصی دیگه و البته باردار و با چند دانه و دختر و یه لشگر پسر برداشتم.
یه استاد با دیسیبلین کمربند کفش ست سخت گیر. یه دقیقه تاخیر قبول نبود، تا ثانیه آخر درس می داد، هر هفته کوییز می گرفت!!، 3 تا پروژه داشت، با یه امتحان خیلی سخت. به راحتیم می نداخت.خلاصه که مصیبتی بود.
فکر کنم با 12، 13ام پاس کردم و بسیییییییی خوشحال بودم که پاس شد.
تازه فکر کنید دخترا هم نبودن بشینیم مخامونو بذاریم رو هم یه جوری پروژه هاشو پیش ببریم. خدا خیر بده یکی از دوستامو کلیییییی کمکم کرد. آخرشم خدا خیر بده یکی از پسرا کدمو به ران(run) رسوند وگرنه که دیگه هیچی!!!
تو اون وضعیت هر روز لپ تاپو خرکش می کردم دانشگاه تا 8 شب دانشگاه بودیم.
وضعیتی داشتیما!!
چه جوری دوباره فکر درس خوندن تو این مخ من چرخ می خوره واقعا؟!!!
ظرف شیره خرمام کج شده و کل کابینت و محتویاتش و وسایل زیرش رو به گند کشونده. منم اصلاااااااااااااااااااا و ابدا حس تمیز کردنش رو ندارم و سعی می کنم با هر بار دیدنش به خاطرات پاتک زدنم به ظرف پرشیرش فکر نکنم!!
راستشو بخواید هنوزم باورم نیمشه پرتغال با اون بازیای افتضاحی که من دیدم ازش قهرمان شده.
هر چند شاهزاده ما کلییییییییی ذوق کرد و خوشحال شد که کریستینو رونالدوش قهرمان شد.
یه درس داشتیم بازم با یکی از استادای سخت افزار که از قضا برعکس بقیه استادای سخت افتضاح بود. یعنی اگه حضور غیاب نمی کرد هیچ کس نمی رفت سر کلاس.
کلاس قبلی که تموم میشد با بچه ها شال و کلاه می کردیم می رفتیم اون سر دانشگاه سلف یه نیمرو می زدیم برمی گشتیم. همیشم دیر می رسیدیم.
(تو راهم کلی بد و بیراه می دادیم به دانشکده درب و داغونمون که تنها دانشکده مهندسی بود که این سر افتاده بود با علوم پایه و ما هر دفعه باید یه عالمه پیاده می رفتیم و میامدیم در عرض یه ربع)
یادمه اون ترم باردار بودم بعد هنوز خودم خبر نداشتم. بعد همش تعجب می کردم من همیشه نیمرو که می زدم تا عصر تامین بودم، الان چرا سر ظهر گشنم میشه.
یکی از پسرامون اسمش مهیار بود، بعد هر دفعه می خواست حضور غیاب کنه می گفت خانم مهیار فلانی. بعد کلاس می رفت رو هوا.
نمی دونم چرا تازگی همش یاد کلاس مدار2 میفتم.
اون ترم مدار2 تنها درسی بود که می تونست پارت خالی بین کلاسامو پر کنه. منم دلمو زدم به دریا به عنوان درس اختیاری برداشتمش. همه بچه هامون منعم می کردن، آخه خود سختی هام توش می موندن.
این شد که افتادم با 7یا (87یا). عجیییییییب بچه های خرخونی بودن. حتی یکی از پسراشون رتبه 1 ارشدو اورد بعدا.
خلاصه که درس سختی بود ولی استادش محشر بود، عالی درس می داد. فقط حیف بود حل تمرین نداشت وگرنه بهتر یاد می گرفتیم. هر جلسه کلی سوال سخت می داد برای جلسه بعدش. منم سر شیوه یکی از سختیامونو گیر مینداختم اشکالامو ازش می پرسیدم یا می دادم یه سری رو برام حل کنه.
تازه سبب خیر شد با یکی از بچه هاشونم همچین رفیق شدیم اساسی.
هیچی دیگه گفتم یکم ازش بنویسم بلکم بی خیال ذهن ما بشه.
اگر ببینید شازده پسرتون از یک لحظه غفلت شما استفاده کرده و قاشق و چنگال ماکارونیی رو گذاشته روی روتختی رنگ روشنتون عکس العملتون چیه؟!!
گاهی لازمه یه نفر سومی به ماجرا نگاه کنه تا بهمون بگه "این جور حق به جانب نباش. همچین هم که فکر می کنی حق با تو نیستا."
آیا لذت مادرانه ای بیش از نگاه کردن به قایم موشک بازی کردن فرندانت هست؟!!