هفته های در هم برهمی داشتم، هم از لحاظ روحی هم جسمی هم کاری. حالا این وسط ۳ کیلو سیر خریدم برای سیرترشی. صبح برای نماز که بیدار شدم نخوابیدم و نشستم پای حبه کردن سیرها، دعا کردم شازده پسر بخوابه که خدا رو شکر تا نصف بیشترش خوابید. بعد هر چه شیشه از هر کجا داشتم خالی و جمع کردم و پر کردم از سیر ها و سرکه. 

بعد مواد ترشی خریدم برای ترشی و الان شیشه منتظرم سبزی ترشی خشک شود تا مخلوطم کامل شود. عجیب دلم می خواست لیته هم درست کنم ولی دیگر توانش را در خود ندیدم. تازه شیشه کم دارم و تصمیم گرفتم در همون ظرفای پلاستیکی بریزمشون.

اضافه کلم ها رو هم شور کردم.

چقدر دلم می خواست یه ترشی لبو هم درست کنم، اما از پارسال هنوز داریم. شاید هفته آینده به سرم زد و کمی درست کردم. با این که لبو دوست ندارم اما رنگ قرمزش حسابی سرحالم می کند. عجیب به سفره هم زیبایی می دهد.

فردا کلاس دارم با کلی تکلیف که هیچ کدوم رو انجام ندادم. کلی ظرف کثیف تولید کردم که نشستم. تازه خوابمم میاد. فردا هم ان شاء الله عازم مشهدیم، چمدان را هم کامل نبستم. (نایب الزیاره خواهم بود ان شاء الله)