دو شبه موقع خوابوندن پسرا خودمم خوابم میبره، شاید گوشی با خودم نمیبرم!! 

شب اول با اومدن آقای همسر از خواب پریدم و یادم افتاد غذا رو گاز داستم. هر چند از مرغ روی گاز چیزی باقی نمونده بود و مجبور شدم یه تیکه دیگه دربیارم و بپزم برای ناهار شاهزاده.

امروز شاهزاده باید الویه می برد، قبل خواب بچه ها مواد رو تند تند رنده کردم و گفتم بقیش رو بعد خوابیدن بچه ها انجام میدم. خوابوندن بچه ها همان و خوابیدن تا صبح همان. صبح که از آقای همسر بابت خوابیدن عذرخواهی کردم، گفت صدات کردم اما گفتی نمی خوام بیام! بقیه الویه رو هم بعد نماز صبح آماده کردم و تحویل کلاس اولیمون دادم.