کاش شاهزاده بعدازظهرا می خوابید، ترجیحا 2-3 ساعت.
و البته ایضا شازده پسر و البته در همون زمان!
کاش شاهزاده بعدازظهرا می خوابید، ترجیحا 2-3 ساعت.
و البته ایضا شازده پسر و البته در همون زمان!
شاهزادمون اولین آمپول عمرش رو زد.* بعد میگه: "من از این که سوزن بزنن متنفرم!!"
*البته اگه واکسن ها رو جزو آمپول ها به حساب نیاریم.
شازده پسرمون داره 6 ماهه میشه و من احساس می کنم عقب موندم.
من تک تک ثانیه های عمر شاهزاده رو زندگی کردم و در رگ و پیم ذخیره کردم.
فرصت کم و زمان گذرا!
این روزها شازده پسرمان شیرین تر و شیرین تر می شه و با خنده ها و آوازها و صحبت هایش بیشتر و بیشتر از ما دل می برد.
و من به روزهایی فکر می کنم که خیلی سخت بود اما سرشار از لذت.
چند وقتیه ما به این روش عمل کردیم. و خیلی خیلی راضی هستیم. مخصوصا وقتی بینش چند هفته فاصله میفته.
البته ما اسباب بازی های اضافه رو گذاشتیم توی کمد. هر هفته هم قبل از اومدن خانم اسباب بازی اتاق باید تمیز بشه، چون خانم اسباب بازی به اتاق نامرتب نمیاد.
این کار باعث شده با اسباب بازیایی که مدت هاست خاک میخوره کلی بازی کنه. تازه تنهایی بازی کردنش هم بیشتر شده.
البته در نظم اتاقش تاثیری ندیدیم!!
یه وقتایی هست که دلت میخواد یکی پیدا شه چند ساعتی شاهزادت رو از جلوی چشمات دور کنه!
شاهزادمون یه تخت ننویی کوجیک داشت که ما تا یه سالگیش ازش استفاده کردیم. الان شازده پسرمون رو می ترسیم توش بخوابونیم، بس که تو همون یه ذره جا غلت میزنه و می چرخه.
تازه تمرین چهار دست و پا هم می کنه.
خدا بر صبر و حوصله ملکه روزانه بیفزاید صلوات