یه جور الکی و بی دلیلی حالم بده و دلم گرفته. دلم یه عالمه تنهایی میخواد و یه آغوش که برم توش و یه دل سیر گریه کنم.
ولی خوب عوضش الان یه عالمه کاره که باید انجام بدم جاش. با یه شازده پسر مریض که به جای خوب شدن هی بدتر میشه.
و من احساس عذاب وجدان وحشتناکی از این بابت دارم :( حس میکنم از کوتاهی منه.