بعضی شبا دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم.
کتاب غدیر علی صفایی رو به پیشنهاد یکی از دوستا خوندم. عالیییییییییی بود، عالی. هر چند به نظرم اون جور ربطی به غدیر نداشت، بیشتر در مورد ولایت بود. ولی هر چی که بود مطالب و نکات محشری داشت. خوندنش رو به همه پیشنهاد میدم.
غدیر
نویسنده: علی صفایی حائری
ناشر: لیله القدر
امروز روز بزرگداشت عالم بزرگ شیعه علامه محمدباقر مجلسیه. کمترین کاری که می تونیم اینه که یه صلوات، یه فاتحه، یه یس، ... به نیتشون بخونیم.
غدیر نزدیکه.
آیا تا به حال یک دور کامل خطابه غدیر رو خوندیم؟
آیا خانواده و اطرافیانمون رو با ماجرای غدیر و محتوای خطابه غدیر آشنا کردیم؟
آیا تا به حال کتابی در رابطه با غدیر مطالعه کردیم؟
اگه پاسخمون به این سوالات منفیه، پس بهتره زودتر دست به کار شیم و یه کاری بکنیم.
خوشحال میشم اگه پاسختون مثبته کارایی که کردید یا کتابایی که خوندید رو به منم بگید.
حالم اصلا خوب نیست. یه مقدار علتشو می دونم یه مقدارشو نمی دونم.
خیلی بده دیگه اینجا هم نمی تونم حرفامو بزنم.
کاش دوستی داشتم که میشد حرفای ممنوعه دلمو بهش بزنم.
امروز کل اسباب بازی پسرا رو ریختم وسط بعد کتابا رو از کشو دراوردیم گذاشتم توی کمد اسباب بازیا. بعد سبد وسایل کاردستی رو ریختیم وسط و سر و ساموناشو گذاشتم تو کشو. داشتیم اسباب بازیا رو سر و سامون میدادیم که زنگ درو زدن. مشتری!!
دیروز تولد پنج سالگی شاهزاده بود. فقط یکی از دخترعموهام بهم توی تلگرام تبریک گفت. حتی خواهرم که همیشه حواسش به همه تولدها و تبریک گفتنشون هست هم تبریک نگفت.
5 سال از مادر شدنم گذشت، 5 سال! شاهزاده ما دیگه اون نوزاد کوچیک کولیکی نیست که از 24 ساعت 22 ساعتشو گریه کنه. الان پسری شده که برای خواسته هاش تو روی من وایمیسه. حرفای خودم رو به خودم تحویل میده. بهم محبت می کنه. تو کارا کمک می کنه. ...
زمان چقدر زووووود میگذره.
دلم میخواد روی خطم کار کنم. آیا سایتی، کتابی، راهی میشناسید که توی خونه بتونم پیشرفت بدم خطمو؟
"به کسی که بر تو بر آن برتری داده شدی، زیاد بنگر. چرا که این یکی از راه های شکر است." امیرالمومنین علیه السلام
مادرها نعمتی هستند که با هیچ چیز دیگر جایگزین نمی شوند.
خدا همه مادرها را برای فرزندانشان نگه دارد.
هر چی بیشتر میگذره بیشتر به ماجرای در و تخته در ازدواج ها معتقد میشم
چند وقت پیش آقای پدر یه چشمه از عصبانیت من از شاهزاده رو دیده بودن. بعدش بهم چند بار تذکر دادن که زود عصبانی میشی.
این چند روزه به خاطر نبودن آقای همسر اومدیم خونشون. بعد چند چشمه از بدقلقی ها و گریه های شاهزاده رو دیدن، بهشون گفتم: نگاه کنید من هر روز چندین بار با چنین موردایی مواجه میشم!
هر چند خودم قبول دارم که باید بتونم خودم و عصبانیتم رو کنترل کنم، هر چقدرم که پسرم بدقلق و رواعصاب باشه و دارم رو خودم کار می کنم ولی گاهی آدم کم میاره.