یه سری کار بود دلم میخواست تا قبل از آذر سر و سامونشون بدم ولی این جور که بوش میاد فکر نکنم برسم.
یه سری کار بود دلم میخواست تا قبل از آذر سر و سامونشون بدم ولی این جور که بوش میاد فکر نکنم برسم.
مهرای خونمون یا توسط شازده پسر خورده شده یا نصف شده. اینه که یه سری مهر رو که کنار گذاشته بودم بیرون اوردم ولی هیچ کدوم بوی کربلا نمی دادن، چرا؟!!
من مهر کربلایی می خوام با بوی کربلایی!
دوران راهنمایی بود که علاقه خاصی به زیارت "امین الله" پیدا کردم و حفظش کردم.
الان بعد 12-13 سال از حفظ خوندمش، متوجه شدم یه جمله از دعا کلا در محفوظاتم نیست. موندم چه جوری این جمله رو وسط حفظیات "امین الله"ام جا بدم؟!
شروع کردم به خوندن دوباره سفیر شادمانی تا بازیاشو با پسرا انجام بدم. احساس می کنم تازگی دارم براشون کم میذارم. نمی خوام بعدا حسرت این روزا رو بخورم.
شاهزاده چیزی تا شروع 7 سال دومش نمونده. باید فرصت ها رو غنیمت شمرد.
ممنون میشم اگه سایت، کانال یا پیج اینستایی می شناسید که بازی های خلاقانه و جالبی برای دو رده سنی پسرام (1 و 5 سال) یاد می ده، بهم معرفی کنید.
من از بدقولی به شددددددددددددت متنفرم و آقای همسر به شدددددددددددت نسبت به این مسئله بی اهمیته.
و حرصی است که من می خورم.
وقتی این جوری زیر حرفش می زنه، احساس می کنم اصلا برام اهمیت قائل نیست.
در راستای پست قبل گفتم بگم که من چند تا لیست دارم که همیشه جلوی چشممن. از اونجایی که من معمولا هر چقدر تلاش می کنم بازم از خودم چندان راضی نیستم این شیشه رو درست کردم که آخر سال به عینه ببینم چقدر پیشرفت کردم و با خودم حال کنم!
و اما لیستای من:
لیست کارای نصفه نیمه
لیست کارایی که باید انجام بدم یا دوست دارم یاد بگیرم یا انجام بدم
لیست کارایی که دوست دارم بشه کارای روزانم
لیست کارایی که دوست دارم توی هفته انجام بشن
لیست کارایی که دوست دارم توی ماه انجام بدم
لیست کتابای نخونده کتابخونه
لیست کتابای پیشنهادی برای خرید
لیست سخنرانی های آرشیو شده در لپ تاپ
لیست اخلاقایی که دوست دارم اصلاح بشن و یا بهشون برسم
تازه دلم میخواد یه لیست درست کنم از جنبه های مختلف زندگی و نقشام که تو هر کدوم میخوام چه کارایی بکنم و به چه جاهایی میخوام برسم. این جوری ببینم کجاها دارم کم میذارم.
البته بگم آخرش مهم اینه یا علی بگیم و حرکت کنیم. اینا همه نقش کاتالیزگر رو دارن (حداقل برای من که این نقشو دارن.)
من کلا اگه ننویسم سردرگمم. معمولا هر چند وقت یه بار هدفام بازنویسی میشن تا به ذهنم یادآوری بشه چی می خواستم. وگرنه حسابی قاطی می کنم!
توی عید یه شیشه برداشتم و هر چی هدف و آرزو برای سال 95 به ذهنم رسید نوشتم رو کاغذ و ریختمشون توی شیشه. الان مشتاقم زودتر سال تموم شه شیشه رو باز کنم ببینم به چند تا از اون 50-60 تا رسیدم.
تنها راهی که وجود داره تا من به کارام برسم نخوابیدن بعد از نماز صبحه. کاری که به غایت برای من سخته!!
دلم می خواد سال دیگه این موقع سحرخیزی عادتم شده باشه، همون طور که الان خیلی از کارایی که سال پیش فکرشو نمی کردم، جزو برنامم قرار گرفتن.
یعنی میشه؟!
تلگرام که سوت و کوره، اینجام که خبری نیست، تلویزیونم که هیچی نداره، خوردنیم که هیچ چیز موجود نیست، خوب من الان چی کار کنم؟!!
خونه که نامرتبه انگار مغز منم نامرتبه.
خونم که با این دو تا فسقل دائم النامرتبیه.
من با این مغزم چی کار کنم؟
کتاب به بچه ها گفتن، از بچه ها شنیدن، از اون کتاباییه که باید با طمانینه خوندش، روش فکر کرد، وقت داد، تمرین کرد، دوباره خوند، دوباره تمرین کرد، بعد ادامه داد به خوندن.
ما که داریم این جوری پیش میریم. تازه می خوایم فصل سومو شروع کنیم. عمیقا و شدیدا هم دوستش داشتیم و به دردمان خورده.
همه میرن رو وزنه که انگیزشون برای ادامه راه بیشتر شه، من وقتی میرم می بینم وزنم کم شده، خوردنم بیشتر میشه.
شدیدا دلم میخواد یکی دو تا گلدون برای خونه بخرم اما با وجود شازده پسر فعلا امکانش نیست!