بابای من تو کار کتابن، بعد من هر کتابی می خواستم بهشون می گفتم ب ام می خریدن. تازگیا یه سری از کتابام رو خودم می خرم. بابام فهمیدن، گفتن: دیگه به من نمی گی، خودت می خری؟ بنده هم گفتم: پدر جان به فکر شما بودم، دیدم این جوری ضرر مالیتون خیلی زیاد میشه! والا!!


سخت ترین کار دنیا خوندن کتاب های امانتی آقای پدره، بس که حساسن رو کتاباشون. اگه چیزی ضخیم تر از یه ورق لای کتاب میذاشتیم، دعوامون می کردن!

حالا فکر کنید چند وقت پیش آقای همسر اومده انار رو آبلمبو کنه، پریده به کتابای آقای پدر. هیچی دیگه، من کتاب رو برعکس کردم به این امید که به این زودیا سراغش نرن! دعا کنید برام!!


زنگ زدم به آقای پدر یه لغت نامه میخوام برای شاهزاده که معنی کلمه ها رو داشته باشه. میگن: چند تا دارم. بعد شروع می کنن به اسم ب دن بیش از ۱۰-۱۵ عنوان کتاب. گفتم: پدر جان مطمئنید ۳-۴ تا بود؟ میگن: نه زیاده. یه روز بدون بچه ها بیا دفتر ببین انتخاب کن.